میلتون اریکسون متولد 1901 ایالت نوادا آمریکاست.وقتی به دنیا آمد مبتلا به کوررنگی بود و تا 4 سالگی قادر به حرف زدن نبود.ادامه مطلب...
دکتر اریکسون زمانی که وارد مدرسه شد متوجه شد که متبلا به خوانش پریشی نیز هست!مبتلا به فلج اطفال شد و پزشکان از زنده ماندن او قطع امید کردند.در یکی از کتاب هایش از خاطره 17 سالگی خود می گوید:
در ژوییه 1919 دبیرستان را تمام کرد.در ماه اوت شنیدم که در اتاق مجاور سه پزشک با مادرم حرف می زنند:این پسر تا صبح فردا می میرد!
به شدت ناراحت و عصبی شدم.چطور دلشان می آید به مادری بگویند که پسرش تا صبح فردا می میرد؟بی عدالتی است.هتک حرمت است.
کمی دیرتر مادرم به اتاقم آمد.چهره ملایمی داشت.وقتی به او گفتم صندوق بزرگ موجود در اتاقم را جا به جا کند فکر میکرد هذیان می گویم.می خواستم صندوق با زاویه متفاوتی در کتار تختم قرار بگیرد.مادرم صندوق را کنار تختم قرار داد اما مرتب از او میخواستم آن را جا به جا کند.آنقدر این کار را کرد تا من راضی شدم.در واقع صندوق کاملا جلوی دید من را گرفت و نمی توانستم از پنجره بیرون را تماشا کنم.گفتم لعنت بر من اگر تا قبل از دیدن غروب فردا بمیرم اما تنها نیمی از آن را دیدم و بعد از آن 3 روز بیهوش بودم!
دکتر اریکسن فردا صبح آن روز نمرد چون اراده کرد برای دل مادرش هم که شده نمیرد!با اتمام دروس دبیرستان خود وارد دانشگاه شد و به تحصیل در رشته روانشناسی پرداخت.امروزه از وی به عنوان اسطوره روانشناسی تاریخ یاد می شود.او پایه گذار نوع خاصی از هیپنوتیزم شد و روش های درمانی مانند قصه درمانی را به روانشناسی وارد کرد.او در سال 1980 در حالی که کتب متعدد روانشناسی از خود بر جای گذاشته بود در 78 سالگی درگذشت.
وی همواره معتفد بود انسان با اراده خود می تواند همه چیز را به دست آورد