ادامه مطلب...
از پیک سنجش:

«موفق نمی‌شود»؛ این تصور بسیاری از دبیران بود؛ چون تلاشش کم بود و کوتاهی‌های بسیار داشت. می‌گفتند که درس‌ها را خوب نمی‌خواند و به برنامه‌ای که هر دبیر می‌دهد، پای‌بند نیست. بارها با او صحبت کردم و از او خواستم که این یک سال را جدی بگیرد و مطمین باشد که اگر بخواهد و تلاش کند حتماً موفق می‌شود؛ چون پایه ضعیفی نداشت و اگر قول می‌داد، روی قولش می‌ایستاد؛ اما متاسفانه او درس خواندن را جدی نمی‌گرفت و با شوخی و لبخندهای ناشی از شیطنت از کنار حرف‌هایم می‌گذشت. این روند ادامه داشت تا بعد از تعطیلات نوروز.

 
بعد از تعطیلات نوروز، اولین روزی که او را دیدم، در نگاهش چیزی بود که توجهم را جلب کرد؛ آن نگاه سهل‌گیر و راحت طلب در چشم‌هایش دیده نمی‌شد و جایش را به نگاهی جدی و البته سر در گم داده بود.
در اولین فرصت سراغم آمد و گفت تصمیم گرفته است که خیلی جدی درس خواندن را شروع کند؛ اما فکر می‌کند که دیگر خیلی دیر شده و با سه ماه درس خواندن راه به جایی نخواهد برد.
به او گفتم که من هم فکر می‌کنم بهتر بود که خیلی زودتر شروع می‌کرد و اکنون نمی‌تواند امید کسب رتبه‌ای عالی داشته باشد؛ اما از قدیم گفته‌اند که: «ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است» و بدون شک، دست روی دست گذاشتن و مدت باقی مانده را به حسرت خوردن و «ای کاش» گفتن گذراندن، فایده نخواهد داشت و اصلاً بیا به نتیجه فکر نکن و فقط وقت باقی مانده را با جدیت درس بخوان و اجازه نده که افکار منفی خود یا اطرافیان، انرژی‌ات را بگیرد و ناامیدت کند. توضیح دادم که دوره بعد از عید، دوره خیلی مهمی است؛ به این دلیل که هر چه به پایان یک برنامه مطالعاتی نزدیک‌تر می‌شویم، اهمیت زمانی که در اختیار داریم بیشتر مشخص می‌شود؛ برای مثال، بارها مشاهده شده است کسانی که در نیمسال دوم، شاگرد اول شده‌اند، لزوماً کسانی نبوده‌اند که در نیمسال اول هم شاگرد اول بوده‌اند، و این امر نقطه امید برای کسانی است که احساس ناامیدی می‌کنند و فکر می‌کنند که دیگر زمانی برای جبران ندارند و نمی‌توانند پیشرفت کنند؛ برعکس کسی که قصد دارد پیشرفت کند، مطمین باشد که با جدیت و تلاش و خوب درس خواندن خواهد توانست به این هدف خود برسد.
 
قول داد که به حرف‌هایم گوش کند و با جدیت مطالعه درس‌ها را شروع کند. از فردا کار ما شروع شد. پیش از هر چیز قرار شد که طبق یک برنامه جلو برود و دچار چند برنامگی نشود؛ چون در این صورت، نتیجه‌اش تنها سردرگمی و کلافگی خواهد بود.
همچنین قرار شد که بررسی کند و ببیند که در چه درس‌هایی قوی‌تر است و در چه درس‌هایی ضعف بیشتری دارد؛ ضمناً در هر درس به چه مباحثی مسلط است و در چه مباحثی ضعف جدی دارد؛ تا بداند که کدام مباحث را باید حذف و کدام یک را باید مطالعه کند تا تسلّط کاملی نسبت به آنها بیابد و در کدام مباحث باید به مرور و تست زدن بپردازد.
 
قرار شد که در ایام باقی مانده برای دروس عمومی وقت بیشتری بگذارد؛ زیرا مطالعه دروس عمومی، بازدهی  زودتری دارند و می‌توان با مطالعه آنها در مدت کم، نتیجه بهتری در این دروس گرفت و چندان نیازی به پایه قوی نیز ندارند؛ البته درس‌های عمومی ماهیتاً فرّار هستند و به همین دلیل، لازم است که در زمان باقی مانده تا کنکور، درس‌های عمومی را نسبت به قبل بیشتر خواند تا بتوان با حضور ذهن بیشتری در جلسه کنکور حاضر شد.
 
نکته بعدی اینکه قرار شد در مدت باقی مانده، بیشتر وقت خود را به مرور آنچه بلد است و تست زنی اختصاص دهد و بپذیرد که وقت لازم را برای فراگیری همه مباحث ندارد؛ پس طبق بررسی، اولیه باید یک مجموعه از مباحث را کنار بگذارد و تلاش کند تا به مابقی مباحث کاملاً مسلّط گردد؛ به عبارت دیگر، باید بحث گزینش خوانی را در این دوران، هدف خود قرار دهد، و اگر در برخی از مباحث احساس می‌کند که تسلّط کافی ندارد یا برخی از مباحث نسبت به برخی دیگر از اهمیت کمتری برخوردار است، اقدام به حذف آن مباحث کند؛ ولی این طور نباشد که کتابی را به طور کامل کنار بگذارد؛ زیرا اگر از هر درس فقط چند تست هم بزند، بسیار بهتر از این است که به هیچ یک از سؤال‌های آن درس پاسخ ندهد.
 
شاگرد من با جدیت جلو می‌رفت و مطالعه می‌کرد؛ البته در این میان، گاه هم دچار مشکلاتی می‌شد و ذهنش درگیر می‌گشت؛ برای مثال، بعد از دو هفته سراغم آمد و گله کرد از اینکه بعضی از روزها، آن طور که مایل است، درس نمی‌خواند یا مطالعه بعضی از درس‌ها را که علاقه کمتری به آنها دارد، به آینده موکول می‌کند و در نهایت، وقت لازم را به آنها اختصاص نمی‌دهد.
از او خواستم که صبور باشد و از مواجه شدن با مشکلات نترسد. قرار شد که دفتر برنامه‌ریزی داشته باشد و در این دفتر، برنامه هفتگی و سپس روزانه خود را با دقت بنویسد و در هر هفته، مطالعه تمام درس‌ها را بگنجاند، و البته نباید برنامه‌اش ایده‌آل‌گرا باشد، بلکه لازم است که به طور منطقی برای مطالعه یا مرور هر مبحث، زمان منطقی را اختصاص دهد و در ضمن وسواس گونه نیز عمل نکند و بداند که فرصت موجود بی‌نهایت نیست. وقتی به این ترتیب برنامه‌ریزی کند و بداند که در هر ساعت چه درسی و چند صفحه را قرار است مطالعه کند یا چند تست باید بزند، ساعت مطالعاتی‌اش افزایش می‌یابد.
 
در ضمن لازم است که در برنامه‌ریزی تا حدودی منعطف عمل کند؛ یعنی اگر برنامه در نظر گرفته شده با شرایط روحی آن زمانش هماهنگ نبود، آن درس را کنار بگذارد و درس دیگری را مطالعه نماید؛ به عبارت دیگر، وقتی شرایط روحی مناسب‌تری دارد، سراغ مطالعه درس‌های سخت‌تر و محاسباتی برود و وقتی خسته است، به دروسی بپردازد که از خواندنشان احساس لذت بیشتری می‌کند، و در عین حال نباید خواندن یک درس را به بهانه‌های واهی دایم به عقب بیندازد. همچنین خوب است که بهترین وقت هر روز خود را که بیشترین کشش و آمادگی را دارد، به مطالعه درس یا دروسی اختصاص دهد که کمتر به آنها علاقه‌مند است.
 

شهریورماه، وقتی نتایج نهایی آزمون سراسری اعلام شد، هیچ یک از همکاران قبولی شاگرد مرا باور نمی‌کردند. آنها نمی‌توانستند بپذیرند که همان شاگرد سهل‌انگار و بازیگوش پیش از عید، اکنون در رشته ریاضی یکی از مطلوب‌ترین دانشگاه‌ها پذیرفته شده باشد و بتواند در بهترین دانشگاه صنعتی کشور ادامه تحصیل بدهد.